صبح شنبه ۲۴ تیر، خورشید مانند روزهای دیگر طلوع کرد. مانند روزهای دیگر مردم به خیابان رفتند تا مسیر محل کارشان را طی کنند. مانند روزهای دیگر از مقابل روزنامه فروشیها عبور کردند و تیتر روزنامهها را زیر نظر گرفتند؛ مانند همیشه نقل قولی از یک سیاستمدار و شاید چند خبر مانند روزهای دیگر. صفحات اول روزنامه های ورزشی پر بود از اسامی ستارههای فوتبال و روزنامههای سینمایی از تصاویر بازیگران. تیتر سایتهای خبری نیز به همین ترتیب، مانند هر روز.
ساعتی از ظهر شنبه گذشته بود که تیتر اخبار تغییر کرد. سایتها و کانالها یک عکس و یک متن کوتاه و دردناک را اطلاع رسانی میکردند. مریم میرزاخانی رفت ...
خبر به سرعت پخش شد. حتی کسانی که او را به درستی نمیشناختند خبر را در فضای مجازی پخش میکردند؛ مریم میرزاخانی آخرین معادله را حل کرد!
تا شب همه جا پر شده بود از عکسهای او. حالا همه مریم میرزاخانی را می شناختند، حالا همه میدانستند مدال فیلدز چیست. حالا همه میدانستند در طول تاریخ فقط یک زن و یک ایرانی برنده این مدال بوده. حالا، هر چند دیر، اما همه او را میشناختند.
صبح روز یکشنبه، مردم مقابل روزنامه فروشیها تیتر مشابهی را روی صفحه اول روزنامهها میخواندند. مریم میرزاخانی، ملکه ریاضیات رفت. آنها در صفحه اول روزنامهها فقط تصویر مریم را میدیدند. برای یادبود او شمع روشن کردند و تصویر بزرگش را در بعضی چهارراه ها نصب کردند.
صبح روز یکشنبه، یعنی یک روز پس از فوت مریم میرزاخانی، به روزی فکر میکردم که او مدال فیلدز را برنده شد. به روزی که کمتر روزنامهای عکس صفحه اولش را به مریم میرزاخانی اختصاص داد. به روزی که سایتها این خبر را مانند یک خبر معمولی اعلام کردند. روزی که تنها صفحات علمی در فضای مجازی نوشتند: مدال فیلدز، مهمترین جایزه ریاضیات، به یک ایرانی رسید!
آن روز فکر میکردم به نوابغی که زنده هستند و ما آنها را نمیشناسیم، به نوابغی که در ایران هستند و قدرشان را نمیدانیم. آنقدر قدرشان را نمیدانیم که روزی میروند.
کاش مریم میرزاخانی را پیش از رفتن میشناختیم، کاش قبل تر عکسش را در صفحه اول روزنامهها میزدیم.
یک هفته بعد، در صبح روز شنبه، صفحه اول روزنامهها باز هم عکس سیاستمداران و ورزشکاران و بازیگران بود. باز هم خبری از علم نبود. هیچ جا خبری از دانشمندان ایرانی فیزیک و ریاضیات و نجوم و ... نبود. اما نوابغ ایرانی بودند، برخی در ایران برخی دورتر از ایران، برخی در فکر آینده ...
از این پس صفحه ای را در کافه آسترو باز میکنیم برای دانشمندان و مفاخر ایرانی، آنها که نزدیک هستند و دور، شاید قدمی کوچک باشد برای شناختن آنها که هستند. امیدواریم چراغ این صفحه خاموش نشود.
مائده فرهوش
همه نظرها (۰)